سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اول نوشت: سوغاتمان از مشهد  عزیز بود این نامه  !که قسمتی از آن را نوشتم

بسم الرب الفلق

صحن انقلابم ، پشت در ، دم کفشداری ، آنجا که پای رفتن می دهند و تعلقات را می گیرند .

می خواهند دست هایت دربند دنیا نباشد و آزاد آزاد به دیدن مولایت بروی !

بگذریم از آنها که می خواهند ازترس از دست دادن کفش ها (دنیا )آنها را به دست گرفته و با خود می چرخانند !

مگر در جوار امام کسی گم هم میشود .امیدوارم ما بفهمیم کجا باید کفش تعلق از پای درکنیم و بندگی کنیم .

دعا کن که این گونه باشیم.

حواست باشد که همیشه کفش هایی هستند که ما را دست بند دنیا کنند .

امروز درس، فردا کنکور بعد ها شاید مشاغل شلوغ و پردردسر ، بیماری، مرگ عزیزان ، ازدواج و همسر و بچه و...

اما همیشه باید حواسمان باشد که به موقع آنها را به کفش داری حرم اهل بیت تحویل دهیم و نگران نباشیم.

تمام رنج ها ، غصه ها و کارها دغدغه های بچگانه امروزند و فردا به آن می خندیم و اگر دست هایمان خالی باشد،

وای به روزگارمان !

 

جمعه 90/11/28

درپای قدمگاه تو جان می گیریم

چون اشک به سویت جریان می گیریم

با پیچک سبز کاشی ایوانت ، می رویم و راه آسمان می گیریم

 

آه نوشت : این شعر را تابستان همین امسال  در خود حرم خواندم ...

دل طبیب خواهانه  : خدا اصلا دل را آفرید برای دلتنگی ....

بدرقه نوشت  برای عزیزانی که یک عاااالم ازشان متشکریم و قرارست بروند مشهد و برای همه مان

یک عالمه سوغاتی بیاورند !دست بوسشان !   :

 

یار جمارانی

عمریست که در بندم و زندانی خویشم

دلبسته راز دل توفانی خویشم


چون زلف شکن در شکن یار

در پیچ و خم غصه پنهانی خویشم


از بخت بدم نیست دگر سوز و گدازی

من سردتر از بخت زمستانی خویشم

 

مجروحم و دل خسته به پرواز شب تار

در حیرت کوچ از دل ظلمانی خویشم


آرام دل و مطمئنم از سفر خویش

تا در ره آن یار جمارانی خویشم


از آیت الله خامنه ای

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

بعد از اول نوشت : اگه خدا بخواد ما هم داریم می ریم جنوب . اما دوستانی که همراهمون نیستن مطمئن باشن

که ما حتما به یادشونیم ! خعلی به یادشونیم ! یادشون همراه ماست و با ما هستن در لحظه لحظه ی سفر .

 

یازهرا




+ تاریخ جمعه 90/12/5 ساعت 3:14 عصر نویسنده کوثر | نظر